زندگی و مرگ نیکولو پاگانینی
نوازندگان ممتازی هستند که با
تکنیک خود شنوندگان را مجذوب کرده و میکنند. معمولا شنوندگان از این کارهای تکنیکی
لذت میبرند. گاهی هم از شنیدنش خسته میشوند، چرا که به گوششان آنچه میشنوند زیبا
نیست از طرفی چندان هم سر در نمیآورند که پیچیدگی تکنیکی این اثر در کجاست؟ به همین
جهت وجود تعادلی بین تکنیک و زیبایی اثر اهمیت پیدا میکند.
در تاریخ موسیقی کلاسیک
وقتی صحبت از تکنیک میشود نامی بر فراز همه میدرخشد. نیکولو پاگانینی.
Niccolo Paganini 1782-1840 |
نیکولو پاگانینی
در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. پدرش باربر بود و با نوازندگی ماندولین کمی به
درآمدش اضافه میکرد. وقتی متوجه استعداد عجیب پسر پنج سالهاش شد به آموزش
او برای نواختن ماندولین سپس گیتار و سرانجام ویولن پرداخت و به قدری در این کار جدیت
و خشونت به خرج داد که بعدها نیکولو او را سختگیرترین پدر ممکن نامید.
بعد از معروفیت فوقالعادهٔ ولفگانگ
آمادئوس موتزارت به عنوان کودکی نابغه و پولی که پدرش لئوپولد موتزارت با نمایش او
در دربارها و سالنهای کنسرت کسب کرد، موسیقیدانان زیادی در میان فرزندانشان به
دنبال موتزارتی دیگر بودند. آنتونیو پاگانینی هم وقتی توانایی شگرف پسرش را دید
نزد خود موتزارتش را کشف کرده بود و به همین دلیل بیرحمانه به او فشار آورد تا
استعداد نیکولوی کوچک را در حد اجرای عمومی در بیاورد.
دوازده سال پیش از این، خوانندهٔ تنور متوسطی در آلمان پسر
خردسالش را نیمه شب از خواب بیدار میکرد و با کتک و تهدید وادارش میکرد که ویولن
بنوازد. او هم به دنبال موتزارت خودش بود. نام این پسربچه لودویگ وان بتهوون بود.
وقتی آنتونیو پاگانینی از نحوهٔ تمرین
پسرش راضی نبود پس از تنبیه بدنی به او برای مدتی طولانی گرسنگی میداد و همزمان
وادارش میکرد که دو برابر معمول تمرینات را تکرار کند. در بزرگسالی پاگانینی
اندامی عجیب پیدا کرد. خیلی لاغر و نحیف بود. صورت بسیار رنگ پریدهاش در سر بزرگش
نمایی عجیب داشت. غریبتر از همه دستهایش بودند. به شکلی غیر عادی بزرگ با
انگشتانی به غایت کشیده و نازک. علاوه بر اینها، پاگانینی از بیماریهای متعددی
رنج میبرد. خودش معتقد بود که بر اثر گرسنگیهای مستمر در کودکی، سلامت او برای
همیشه نابود شده است.
شکی نیست که آن تنبیهها اثرات مهلکی بر جسم و جان او
گذاشته بودند اما امروزه میدانیم که شکل عجیب اندام پاگانینی ناشی از نوعی بیماری
ژنتیک به نام سندروم مارفان بود. مبتلایان به این بیماری اغلب قدی بلند دارند، خیلی
لاغرند و انگشتانی بی تناسب دارند علاوه بر این از مشکلات قلبی- عروقی هم رنج میبرند.
بیماریهایی که پاگانینی همواره با آنها درگیر بود و تقریبا ده سال پایان عمرش را
نصفه و نیمه در بستر سپری کرد و عاقبت او هم مثل بتهوون در ۵۷ سالگی درگذشت.
علاوه
بر سندروم مارفان، نظریهای میگوید که او به سندروم اهلرز-دانلولوس هم مبتلا
بود. دلیل این حدس هم انعطاف غیر عادی مفاصل مبتلایان به این سندروم است. پنجههای
پاگانینی به قدری بزرگ بودند و آنقدر از هم باز میشدند که او میتوانست بدون تغییر
وضعیت دستش، سه اکتاو را روی چهار سیم بنوازد. به عبارت سادهتر او بدون حرکت دادن
مچش میتوانست تقریبا به سرتاسر دستهٔ ویولن تسلط داشته باشد!
در ۱۳ سالگی
نیکولو در اجرای همهٔ نکات و ظرایف تکنیکی، توانایی کامل پیدا کرده بود و با اجرا
در جنوا و شهرهای اطراف، شهرتی هم دست و پا کرده بود. اما برای آنتونیو پاگانینی این
کافی نبود. او از الساندرو روللا استاد بزرگ ویولن وقت گرفت تا به نیکولو درس
بدهد. وقتی به منزل استاد رفتند روللا بیمار بود و آنها را نپذیرفت. خدمتکار
مهمانان را به اطاق مجاور راهنمایی کرد. روی میز آخرین نسخه از کتاب تمرینات شامل
آخرین ابداعات روللا در تکنیکهای نوین نوازندگی ویولن بود. پاگانینی
همچنان که مشغول خواندن اثر بود کل آن را نواخت. با شنیدن اجرای نیکولوی نوجوان، روللا
او را به اطاقش فرا خواند و گفت من چیزی برای آموزش به تو ندارم. تو دستاورد همهٔ
عمر مرا با اولین نگاه و بدون هیچ خطایی نواختی. بجای آموزش تکنیک، من تو را به
استادم فردیناندو پائر معرفی میکنم تا به تو آهنگسازی بیاموزد.
توصیهٔ روللا بسیار مهم بود.
پائر و سپس استادش گاسپارو چیرتی اساس دانش آهنگسازی پاگانینی را پی ریختند. پس
از بازگشت به خانه، پدرش نه تنها از این همه دستاورد راضی نشده بود بلکه سختترین
دوران زندگی نیکولو را آغاز کرد. چندین سال نیکولو روزی ده تا پانزده ساعت تمرین میکرد و یا
روی آهنگسازی کار میکرد. در کنار اینها گیتارنوازیاش را هم تکمیل میکرد. در ۲۳
سالگی سرانجام دوران تمرین تمام شد و جای خود را به سفرهای دور و دراز به مراکز
مهم موسیقی و پایتختهای اروپایی داد.
این
بار او دیگر یک
کودک نابغه نبود در عوض اعجوبهای بود که نه تنها هیچ هماوردی نداشت بلکه هیچ قطعهٔ پیچیدهای
نبود که در دستانش به اثری پیش پا افتاده تبدیل نشود. بنابراین پاگانینی مجبور شد
برای نمایش مرزهای واقعی تکنیکش، دست به نوشتن قطعاتی بزند که از جهت غنای تکنیکی نظیرش
دیده نشده بود. تا امروز هم این آثار سنگ محک و حد اعلای تکنیک نوازندگی ویولن
محسوب میشوند.
شاید برخی از این قطعات چندان
شنیدنی نباشند (مگر برای ویولننوازها) اما مجموعهٔ ۲۴ کاپریسی که او از ۲۰ تا ۳۵
سالگی نوشت نه
تنها حاوی همهٔ جنبههای تکنیکی هستند بلکه ملودی بسیار زیبایی هم دارند و به دلیل
حفظ چنین تعادلی شاید نشود جایگزینی برایشان پیدا کرد. آخرین کاپریس، از کفر ابلیس
هم مشهورتر است. نه
تنها برای زیبایی خیره کنندهاش بلکه برای این که الهامبخش آهنگسازان متعددی
مانند برامس، شومان و راخمانینف شد تا بر روی آن واریاسیونهای مختلفی بنویسند.
آثاری که خود بسیار زیبا هستند و خیلی هم مشهور شدند.
اگر امکان استفاده از یوتیوب را ندارید، ویدیوها را با دو کیفیت
ضبط کردهام تا بتوانید ابتدا دانلودشان کنید و سپس ببینید.
NICCOLO PAGANINI 1782-1840
Caprice No. 24 performed by
Alexander Markov
زندگی پر ماجرا و اسرارآمیز
بنا
به نوشتههای آن دوره، حضور پاگانینی بر روی صحنه اثری مسحورکننده داشت. موجودی یکسره
سیاهپوش، بسیار لاغر با موهای سیاه و بلند و چهرهای بیرنگ با پنجههایی غولآسا
که از ویولن هر صدایی را بیرون میکشید. از صدای طبیعت و حیوانات گرفته تا صدای سایر
سازها، همه از ویولن سحرآمیز او خارج میشدند و بعد پیچیدهترین قطعات ممکنه را با
بالاترین سرعت مینواخت.
در عین حال پاگانینی به اینها بسنده نمیکرد. تمهیداتی
به خرج میداد تا شنوندگان بیشتر بهتزده شوند. اجرای یکی از آثارش از جهت فنی
کاملا غیرممکن است. کسی نمیدانست که پاگانینی برای اجرای این اثر، یکی از سیمها
را نیم پرده بالاتر کوک میکند! اگر چه با این تمهید هم اجرایش به تکنیک وحشتناکی
نیاز دارد، اما لااقل روی کاغذ قابل اجراست.
در یکی از کنسرتهایش در پایان هر
قسمت، یکی از سیمها را پاره کرد و نهایتا قسمت چهارم را تنها روی یک سیم نواخت.
روز بعد روزنامهای نوشت: "تنها کسی میتواند بر پاگانینی غلبه کند که قسمت بعدی را
بدون سیم بنوازد!" امروزه میدانیم که او برای چنین شعبدهبازی، طراحی دقیقی کرده
بود. این تصویر همان آخرین قطعه است:
و اساسا طوری نوشته شده که بر روی سیم سل
قابل اجرا باشد. البته این حرف تنها روی کاغذ قابل درک است وگرنه همین الآن هم
نوازندگان انگشتشماری میتوانند قطعه بالا را اجرا کنند. اما به هر حال علاقهٔ پاگانینی
به سحر کردن حضار موجب میشد که وانمود کند میتواند غیرممکن را ممکن کند.
از همه
عجیبتر این بود که هرگز کسی او را در حال تمرین ندیده بود. مجموعهٔ این عوامل دست
به دست هم دادند تا به تدریج شایعات و افسانهپردازی حول شخصیت و تواناییهای پاگانینی
شکل بگیرد. میگویند وقتی مردم نتوانند نابغهای را درک کنند، تواناییاش را یا ودیعهای
الهی میشمارند و یا آن را شیطانی میپندارند. موتزارت از این موهبت برخوردار بود
که همه او را هدیهای آسمانی میدانستند. اما در مورد پاگانینی به این باور رسیدند
که دلیل توانایی خارقالعاده او، نتیجهٔ معامله با شیطان است. تابلوهای متعددی از پاگانینی
وجود دارد که در آن یا چهرهای شیطانی از او تصویر شده و یا اصلا او و شیطان با هم
ترکیب شدهاند.
کار به جایی رسید که در روزنامهای کسی نوشت که اصلا از توانایی
پاگانینی تعجب نمیکند چرا که در یکی از کنسرتها با چشم خود دیده که شیطان کنار پاگانینی
ایستاده و آرشه را شیطان به حرکت در میآورد. دیگری نوشت که در راه بازگشت به
خانه، پاگانینی را روی ابرها دیده است که در کالسکه زرینی نشسته و چند جن کالسکه
را میرانند.
مرگ پر ماجرا
پاگانینی در آخرین سال زندگیاش به فرانسه میرود. در شهر
نیس حالش رو به وخامت میگذارد و اسقف شهر کشیشی را برای اعتراف و آمرزش نهایی نزدش
میفرستد. اما پاگانینی میگوید که هنوز برای این کار زود است و کشیش را روانه میکند
و هفتهٔ بعد بدون بجا آوردن این تشریفات میمیرد. این مرگ ناگهانی - که ناخواسته،
مرگی غیر مسیحی شد - بهانهای بود تا شایعات پیرامون همدستی پاگانینی و شیطان
دوباره به سر زبانها بیفتد.
اسقف شهر نیس در نامهای اشاره میکند که او پیش از
مرگ، مراسم اعتراف و توبه را انجام نداده و همچنین میافزاید که پاگانینی هیچ وقت
وظایف خود را در قبال کلیسا انجام نداده. این وظایف مورد اشاره یعنی پاگانینی که
به سخاوتمندی مشهور بوده هیچ وقت پولی به کلیسا نداده و خلاصه جناب اسقف تصمیم میگیرد
که تاوان این بیاعتنایی پاگانینی را، از جنازه او بگیرد و به بهانهء شایعات همدستی پاگانینی و شیطان، از دفن او در
گورستان مسیحیان جلوگیری میکند.
بازماندگان به ناچار بدن را مومیایی میکنند و
مدتی هم آن را در معرض دید عموم قرار میدهند تا تکلیف تدفین روشن شود. تعداد بازدیدکنندگان
از جنازه هر روز بیشتر و ضمنا بوی تعفن به تدریج به مشکلی جدی تبدیل میشود. به
دستور دولت جنازه به دخمهای در زیرزمین ویلای پاگانینی منتقل و آن جا نگهداری میشود
اما همچنان عدهای با سفر به شهر نیس میخواهند جنازه را ببینند. چهار سال طول میکشد
تا بالاخره با حکم پاپ، خانوادهاش اجازه پیدا میکنند که جسد را به ایتالیا ببرند
تا در شهر زادگاهش جنوا به خاک به سپارندش. همان زمان تاجری یهودی پیشنهاد میکند
که با پرداخت سی هزار فرانک جنازه را برای نمایش به انگلستان ببرد که با آن موافقت
نمیشود.
این انتقال در نیمه شب و با اقدامات امنیتی انجام میشود تا احیانا جنازه
توسط شیطانپرستان یا سودجویان ربوده نشود. جنازه به ویلای پاگانینی در نزدیکی شهر
جنوا منتقل میشود ولی کاردینال جنوا در حمایت از اسقف شهر نیس اجازه تدفین نمیدهد.
با تحریک خشکه مقدسها، گروهی از مردم شهر هم با دفن جنازه در آن منطقه مخالفت میکنند
و گفته میشود که چندین بار به گورستان حمله کرده و قبرهایی را که تصور میکردند
جنازه پاگانینی پنهانی در آن دفن شده است را شکافتهاند. سرانجام با اجازه پاپ،
جنازه به طور موقت در ویلا دفن میشود. ۱۳ سال بعد از مرگ، گور را شکافته و بقایای
بدن به ویلای دیگر پاگانینی در شهر پارما برده میشود و آنجا طی مراسمی بسیار ساده
و مختصر، جنازه با تشریفات مسیحی دفن میشود.
از مرگ پاگانینی ۲۶ سال گذشته بود که برای سومین بار جنازه از قبر
بیرون آورده میشود تا این بار رسما و طی تشریفات مذهبی در قبرستان شهر دفن شود.
اما هنوز پاگانینی نمیتوانست در قبرش آرام باشد چرا که تردیدهایی در مورد وجود یا
صحت جسد در قبر وجود داشت. به همین دلیل ۱۸ سال بعد قبر شکافته شد و پسر پاگانینی
شهادت داد که محتویات تابوت، جسد پدرش است. سرانجام سه سال بعد جسد برای آخرین بار
به قبرستان جدید شهر پارما منتقل شد و پاگانینی در آخرین و آبرومندترین قبرش آرام
گرفت.
آدمهای بدگمانی مثل من فکر میکنند که مرحوم پاگانینی ۵۶ سال به معنی
واقعی گور به گور شد تنها برای این که در زمان حیات مواجب لازم را به کلیسا پرداخت
نکرده بود.
جایگاه پاگانینی در تاریخ
تأثیر پاگانینی در ارتقاء تکنیک آن چنان
رعدآسا بود که جهان نوازندگی، به دو بخش پیش و پس از پاگانینی تقسیم شده. بی جهت نیست
که آهنگساز بزرگ فرانسه هکتور برلیوز میگوید: پاگانینی تکنیک را از جایی شروع میکند
که سایرین تمام کردهاند!
اهمیت او تنها به ارتقاء تکنیک نوازندگی ویولن ختم نمیشود.
او به جهان موسیقی این باور را بخشید که چیزی به نام محدودیت تکنیکی وجود ندارد یا
لااقل از این به بعد باید تلقی دیگری از آن داشت. او با اجراهایش و سپس با آثارش
مرزهای تخیل را گسترش داد و این تغییر نگرش، بسیار گسترده و عام بود. برای همهٔ
سازها و یا آثار.
تأثیر او بر چند موسیقیدان جوان آن دوره اهمیتی تاریخی دارد.
بعضی از آنها بعدها از برجستهترین شخصیتهای موسیقی قرن نوزدهم شدند. روبرت شومن
پس از حضور در کنسرت پاگانینی تصمیم گرفت که تحصیل حقوق را کنار بگذارد و یکسره به
آهنگسازی بپردازد. فردریک شوپن با شنیدن کاپریسهای پاگانینی چنان به وجد آمد که
تصمیم گرفت او هم برای ساز تخصیش (پیانو) آثاری خلق کند که زیبایی و ظرایف پیچیدهٔ
تکنیکی را یکجا در خود داشته باشد. ۲۴ اتود شوپن برای پیانو و بسیاری آثار دیگرش،
شاهکارهای مسلمی هستند که هر دو خصیصه را در خود دارند.
یکی دیگر از شنوندگان
رسیتال پاگانینی، فرانتز لیست بود. او تصمیم گرفت که به همان مقام در پیانو دست پیدا
کند. دو سال در انزوایی محض، به شکلی کشنده تمرین کرد و سرانجام وقتی پا به صحنه گذاشت
همه را مبهوت تکنیک نوین خودش کرد. به همین جهت به او لقب پاگانینی پیانو را دادهاند.
لیست هم مثل مرشدش برای نمایش مهارت فوقالعادهاش قطعات بسیار مشکلی برای پیانو
نوشت و با الهام از پاگانینی تلاش کرد تا تعادل بین زیبایی اثر و مهارتهای تکنیکی
را رعایت کند. همچنین او تعداد زیادی از آثار پاگانینی را برای پیانو تنظیم کرد که نواختنشان بسیار مشکل است.
یک قطعه برای نوازش روح
در پایان میخواهم
قطعهای از پاگانینی را معرفی کنم که اگر علاقمندان قبلا به آن گوش نکرده باشند
احتمالا با شنیدنش تعجب خواهند کرد. موومان دوم از کنسرتو ویولن شماره چهار. اما
تعجبش در چیست؟ من کمتر آوازی به این زیبایی از ویلن شنیدهام! آن هم از پاگانینی،
یعنی کسی که بیشتر با کارهای تکنیکی شنوندگان را بهت زده میکرد.
نوازنده ویلن
سالواتوره آکاردو جزو سولیستهای بسیار مشهور قرن بیستم است که به خصوص در اجرای
آثار پاگانینی از شهرت ویژهای برخوردار است. امیدوارم خوشتان بیاید.
Adagio flebile con sentimento
from: Violin Concerto No. 4 Audio 8MB Download
Salvatore Accardo: Violin
London Philharmonic Orchestra
Charles Dutoit: Conductor
Date of Recording: 1975
London Philharmonic Orchestra
Charles Dutoit: Conductor
Date of Recording: 1975
و اجرای کامل این اثر با
نوازندگی یکی دیگر از پاگانینینوازان مشهور دوران روجریو ریچی. ریچی پس از نواختن
کنسرتوی شماره چهار، یکی از مشهورترین و تکنیکیترین آثار پاگانینی به نام رقص
جادوگران را هم مینوازد.
Violin
Concerto No. 4 in D Minor
I: Allegro
maestoso
II: Adagio
flebile con sentimento
III: Rondo galante. Andantino gaio
Le streghe (Witches' Dance),
Op. 8III: Rondo galante. Andantino gaio
Ruggiero
Ricci: Violin
RAI National Symphony Orchestra, Torino
Piero Bellugi: Conductor
Piero Bellugi: Conductor
Date of Recording: 1970
منابع
Nicolo Paganini: A Biography
by Jacques-Gabriel Prod'Homme
University of California
Libraries: Celebrated Musicians
U.S. National Library of
Medicine: Marfan syndrome
The National Marfan
Foundation
http://www.marfan.org/marfan/2307/About-the-NMFEhlers-Danlos National Foundation (EDNF)
U.S. National Library of
Medicine: Ehlers-Danlos syndrome
The Cult of the Virtuoso
Niccolo Paganini, The Devil’s
Son
Nicolo Paganini: His Life and
Work by Stratton
The Mystique Of Niccolò
Paganini
Alessandro Rolla
Ferdinando Paer
خیلی برای پستهایت زحمت میکشی و بسیار حظ میبریم..
پاسخحذفممنون..
واقعا لذت بردم از این همه وقتی که برای این نوشته جالب و البته تاثر آمیز به خاطر رنج هایی که نیکولو از بچگی کشید گذاشتی . برایت آرزوی بهترین هارا دارم . قربانت car20
حذفبرای اظهار محبتتان متشکرم
حذفهر جا که دین باشه خرافات هم هست !
پاسخحذفتاریخ همیشه برام جذاب بوده و بیوگرافی های تاریخی هم به همچنین، به خصوص که با حاشیه هاش همراه باشه. اصلا ما کشته مرده ی همین حاشیه هاییم.
پاسخحذفقلم خیلی روانی دارین، خوش به حالتون. من با وبلاگ شما با پخ هایی که تو پی تی میزارین آشنا شدم. اما حیف که بلاگ اسپات کلا فیلتره.
اگه امکان این رو داشتین که مطالب وبلاگتون رو، رو یکی دیگه از وبلاگ های غیر فیلتر کپی کنین(البته با ذکر منبع :دی) خیلی خوب میشد.
براتون آرزوی موفقیت دارم
متأسفانه هیچ اعتباری به بلاگرهایی که زیر نظر «پلیس جرایم اینترنتی» فعال هستند نیست. به هر دلیلی (که لابد از نظر خودشان موجه است) ممکن است آن بلاگر و یا وبلاگ شما قفل یا حتی برای همیشه پاک شود. هیچ کاری هم از دستتان برنخواهد آمد.
حذفمن بلاگسپات را انتخاب کردم چرا که سرویسی عظیم، مشهور و مطمئن بود؛ و ایراد بزرگش هم فیلتر بودن است. اما بدبختانه باید گفت فیلتر بودن برای ما ایرانیها موضوعی عادی شده است.
امیدوارم فرصت و همت و خیلی چیزهای دیگر موجب شود که کارم را وسیعتر کنم. آن وقت شاید مستقلاً وبلاگم را راه بیندازم. فعلاً کمی رویا پردازانه است!
خیلی عالی بود ممنون.من فقط از موسیقی لذت میبرم و اطلاعاتی درباره اون ندارم اما به پاگانینی علاقه خاصی دارم.بیشتر به خاطر مرموز بودنش.
پاسخحذفیکی از زیباییهای موسیقی در این است که بدون واسطه میتواند با انسان ارتباط عمیقی برقرار کند. البته اگر آدم اطلاعات بیشتری (در خصوص هر موضوعی) داشته باشد، احتمالاً لذت بیشتری هم خواهد برد. لااقل نوع لذت بردنش، از جنس دیگری خواهد شد.
حذفاز این که برایم نوشتید بینهایت سپاسگزارم.
دوستان نازنینی گله داشتند که چرا اینقدر بین نوشتههایم فاصله افتاده است. بابت این اهمال و تنبلی شرمندهام. امیدوارم بتوانم کمی فعالتر شوم.
پاسخحذفاما میخواهم خدمت دوستان عزیزم اعلام کنم که صفحهای در فیسبوک درست کردهام. اگر آنجا تکمهٔ لایک را بزنید، وقتی مطلب جدیدی مینویسم بهسرعت در جریان قرار خواهید گرفت.
سپاسگزار خواهم بود اگر دوستان خود را نیز به این صفحه دعوت کنید. نشانی صفحهٔ فیسبوکم:
Che jaaleb چه جالب
https://www.facebook.com/pages/Che-jaaleb-%DA%86%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8/258835840934411
خیلی جالب بود، هرچنو من از موسیقی سررشته ندارم، ولی جون میده از زنوگیش فیلم ساخت پیروزجان. شاید هم ساخته باشند تا حالا.
پاسخحذفسعید
حدست درست است سعیدجان. برای دنیای سینما، چنین زندگی عجیبی چیزی نیست که به راحتی از آن بگذرند. فیلمهای متعددی در مورد پاگانانینی ساخته شده. منجمله فیلمی که کلاوس کینسکی (مجنون مشهور) خودش فیلمنامهاش را نوشت و کارگردانیش کرد و نقش پاگانینی را هم خودش بازی کرد.
حذفممنونم برای این که خواندی و نظرت را نوشتی.