نگاهی به فیلم روما
امسال
نتفلیکس در اقدامی تحسینبرانگیز بر روی فیلمی سرمایهگذاری کرد که در نگاه اول،
شانسی برای فروش بالا و موفقیت مالی نداشت: روما
کارگردان، فیلمنامهنویس، نویسنده، فیلمبردار،
تدوینگر، تهیهکننده: آلفونسو
کوارون
بازیگران:
یالیتزا آپاریچیو، مارینا د تاویرا، مارکو گراف
موسیقی: استیون پرایس
توزیعکننده: نتفلیکس
زبان: اسپانیایی، میکستک
محصول مکزیک، انگلستان
میزان
استقبال و تحسینی که منتقدین و نهایتاً جشنوارهها به فیلم داشتند آنقدر بالا بود
که اگر بگوئیم روما با فاصلهٔ زیاد، اتفاق سینمایی چند سال اخیر است، حرفی به
گزافه نگفتهایم.
روما روایت
کارگردان فیلم آلفونسو کوارون از بخشی (و شخصیتی) از دوران کودکیاش است به هنگامیکه
در محلهٔ "روما" در شهر مکزیکوسیتی زندگی میکردند. فیلم
از لایههای گوناگونی تشکیل شده و نگاه کارگردان به شکل همزمان این
لایهها را در بر میگیرد. به چند مورد که به نظرم اهمیتی بیشتر دارند
اشاره میکنم.
خدمتکاری به نام کلهیو
در حکم مادر دوم بچههای خانه، همیشه در کنارشان و در خدمتشان است. این نقش را یک
نابازیگر (یالیتزا آپاریسیو) بازی کرده که به باور من نه به خاطر بازی درخشانش،
بلکه به خاطر این نقش درخشان، کاندیدای جایزهٔ بهترین بازیگر زن شده (و من گمان نمیکنم
که برنده شود).
خانوادهٔ
مرفه کوارون دچار بحران داخلی است و مادر عصبی وغمگیناش تلاش دارد تا آرامش و
ثبات را به خانه برگرداند. اما وجود کلهیو که خود تماماً آرامش و خونسردی است،
تأثیر و نقشی بهمراتب بیشتر و بارزتر دارد. چهبسا این میزان ثاثیرگذاری بود که
موجب شد آلفونسو کوارون فیلمی بسازد تا به این زن
که نقش بهسزایی در زندگیش داشت، ادای دین کند.
همزمان
در جامعه نیز بحرانی گسترده در جریان است. اعتراضات دانشجویی در روز "جشن
کالبد عیسی" توسط نیروهای غیررسمی به خاک و خون کشیده میشود و دانشجویان بیرحمانه
کشتار میشوند.
روما در چند سکانس به این تظاهرات، حملهٔ لباس شخصیها و کشتن
عامدانهٔ دانشجویان میپردازد. حادثهای که در آن بیش از ۱۲۰ دانشجو و یک نوجوان
کشته شدند. پلیس هیچ مسئولیتی را نپذیرفت و مدعی شد که درگیری بین خود دانشجویان
رخ داده و همچنین بین گروهی دانشجو و
گروهی دیگر از مردم (که مخالفشان بودند).
امروزه میدانیم که این نیروهای خودجوش
(!) توسط سازمان سیا آموزش نظامی دیده بودند.
در فیلم
ناظر تفاوت طبقاتی فاحش مردمان هستیم. گروهی که جزو بازماندگان ِساکنین اولیهٔ مکزیک
هستند (که کلهیو از آنهاست) و گروهی دیگر که اعقابشان همان استعمارگران و به
بندگیکشانندگان بومیان هستند. نکتهٔ قابل تأمل در این است که نوع مناسبات بین این دو گروه، همچنان تابع فضای
دوران استعماری است. (در خصوص این
تاریخچه قبلاً تحت عنوان "کودتا علیه حکومت خود" مطلبی نوشتهام.)
خانوادهٔ
کوارون رابطهٔ عمیقی با کلهیو دارند. اما نهایتاً این رابطه از جنس ارباب و رعیتی
است. درست است که ارباب در خرید سیسمونی برای نوزاد کلهیو، او را به همان فروشگاهی
میبرد که سیسمونی نوههایش را گرفته بود، اما اگر ارباب عصبانی باشد، اگر چیزی
بخواهد، اگر حوصله نداشته باشد... فریادش را کلهیو خواهد شنید. نهایتاً هیچ زمانی
حس نمیکنید که بین صاحبخانه و خدمتکار، رابطهٔ عاطفی وجود دارد.
روما فیلمی
دربارهٔ زنهاست. آنها کنشگران داستان هستند. مردان عملاً دیده نمیشوند و اگر
هم ظهوری دارند با مسئولیتگریزی و رخوتشان، حس نامطلوبی از وجودشان را بر پرده
باقی میگذارند و باز، محو میشوند.
پیشازاین
فیلمبردار صاحب سبک، امانوئل لوبزکی مدیر فیلمبرداری دو فیلم از کوارون بوده،
جاذبه و فرزندان بشر. هر دو فیلم کاندیدای اسکار بهترین فیلمبرداری شده بودند و یکی
(جاذبه) آن را بهدست آورد.
اما در این فیلم خود کوارون به پشت دوربین رفته. ظاهراً
کوارون در حین همکاری با لوبزکی، تسلط غریبی به این نقش هم پیدا کرده چراکه فیلمبرداری
روما شاهکاری مسلم است. تکتک نماهای فیلم با دقت و جزئیاتی حسابشده به تصویر در
آمده.
درواقع در طول نمایش فیلم، انگار با چند صد تابلوی نقاشی مواجه هستیم. تصاویری
که در آن همهٔ عناصر با وسواسی غریب، دقیقاً در جای ِ مناسب خود در قاب منجمد شدهاند.
گاهی روبنس را میبینیم و گاه بروگل.
نمیدانم نقش استیون پرایس به عنوان مسئول موسیقی، چه بوده چرا که روما
مطلقاً موسیقی ندارد. دستهٔ نوازندگان مفلوک یک جوخهٔ نظامی، در حال رد شدن از
محله مرتباً مشغول نواختن ناشیانهٔ مارشی بدصدا و خارج از نت هستند. اما تمام فیلم
پر از صداست. درواقع سکوت در معدود لحظاتی از فیلم جاریست و در کنار آن، تصویر، تصویر و تصویر است که یکی از پی دیگری
صحنه را بمباران میکند.
اما رویکرد کوارون با این هجمهٔ تصویر، رویکرد غریبی است. دوربین کوارون در این هنگامهٔ تصویر و صدا، خونسردی و فاصلهگذاری غریبی دارد. در فیلمی که ظاهراً یک بیوگرافی است، تقریباً هیچ نمای کلوزآپی نداریم. دوربین حتی به شخصیتها نزدیک هم نمیشود.
اما رویکرد کوارون با این هجمهٔ تصویر، رویکرد غریبی است. دوربین کوارون در این هنگامهٔ تصویر و صدا، خونسردی و فاصلهگذاری غریبی دارد. در فیلمی که ظاهراً یک بیوگرافی است، تقریباً هیچ نمای کلوزآپی نداریم. دوربین حتی به شخصیتها نزدیک هم نمیشود.
کوارون با این فاصلهگذاری، موفق میشود که به شکل عجیبی
از نقش قاضی خارج شود. او تنها یک راوی است. راوی جامعهای بحرانزده که در آن
روابط داخلی-اجتماعی-سیاسی بسیار متلاطم است. دوربین او بهاندازهای تخت و ساکن
است که میتواند تماشاگر را دچار این توهم کند که انگار نه روی پرده چیز خاصی در
جریان است و نه صدایی میشنود. توهم و تناقض عجیبی است.
در حقیقت
روح کلهیو، دوربین را تسخیر کرده. در بحبوحهٔ تنش، همان آرامش غریب، همان خونسردی
و همان بهظاهر سکوت.
بجز یک
استثنا. صحنهءدریا و اضطراب کلهیو برای سلامتی بچهها. تنها لحظهای که دوربین به
غلیان میآید و به همراهش تماشاگر را به دلهره و اضطراب میاندازد. اینجاست که میشود
دید که ورای ظاهر آرام کلهیو، چه غوغایی
در درون جاریست.
روما و در امتدادش کلهیو، به شکل عجیبی من را به یاد شخصیت محمد در فیلم "یک اتفاق ساده" اثر جاویدان سهراب شهید ثالث
انداخت.
"یک اتفاق ساده" در سکوت واقعی گذشت و روما در توهم ِ سکوت. و
درست هر دو فیلم، فیلمهایی هستند که احساس تماشاگر در خصوصش حد وسط ندارد. یا
عاشقش میشوید، یا از این شکل ِروایت به این نتیجه میرسید که: چقدر فیلم خستهکنندهای.
از بیست دقیقه اولش خوابم برد. هیچچیزی برای گفتن نداشت. خیلی افتضاه (با همین
املا!)